مطلب
مثه همیشه یهو از دهنم در رفت اولین نفری که تو اتاق جلوم ظاهر شد و گرفتم به سوال که تو ناراحتی چیکا میکنی؟
میگه من که آدمه درون گراییم اما نوشین خواهرم همه چیو مینویسه یه جورایی آروم تر میشه...
داشتم با خودم فک میکردم الان یه سالی میشه نوشتن حتا بدترم هم میکنه !
__ ینی میخاستم اخلاقم بد نشه مثلن دپ نزنم و فکرای مزخرف نکنم ینی به زبان راحت تر پریود نشم شروع کردم به قرص خوردن الان انگار 10 روزه پریودم دقیقن همون حال و دارم!!!
__همیشه فک میکردم تو هرکاری که بخام میتونم موفق شم ، هر چی!
از شیطنت و ولگردی گرفته تا درس و هر چیزی که مربوطه بش!! یه چند وقتیه متوجه شدم شاید این یارو مشاور مدرسمون اون موقع ها درست میگفت! یکی میگفت برو سمت ورزش (عملن چیزی که مخ نمیخاد) یکی میگفت شوهر کن اصن واسه چی میخای درس بخونی یکیم میگفت توقعتو بیار پایین (اصن در جریان نبود یه روز مثه الان من کلن توقع هام تموم میشه)
جالبه ها
با این که الان هم هیچ گهی نیستم و فک میکنم که نمیشم بازم دلم نمیخاد که به اون آپپشن های بالا فکر کنم!
مسخره است نه؟
* یه کاره جالب میخام کنم! میخام تنها چیزی هم که واسم مهمه و درسته و خراب کنم! تنها چیزیه که الان اصلن مهم نیست !!