سبز

ساعت ۹ شبه

-برم قهوه تلخ بخرم

-برو

تنهایی را افتادم آهنگ تو گوشم بارون گرفته

سر کوچه یهو پرید جلوم چشاش سبز بود

فقط نگاه کرد

دوید و رفت

-ببخشید خانوم

-...

-خانوم ببخشید

-.....

-یه لحظه

خیلی نزدیک شد ترسیدم

-خانوم ببخشید من الان تو کوچه فقط شما رو دیدم...تو پارک دعوام شد...گوشیم و پولامو زدن یه هزاری می خوام برسم خونه فرحزاد.

-....

-ممنون دستون درد نکنه

-....

-حالا خودتون چی ؟

-...

-می گم حالا خودتون چی؟

-....

-خانوم الان آهنگ تو گوشتونه؟ نمی شنوین؟ پرسیدم خودتون چطور می رید خونه؟

-....

-خانوووووم؟؟؟خودتون پول دارید؟

-....

-آها ممنون

-...

راه افتادم

دنبالم اومد

مسیرتون این وریه؟

-...

-پس با هم بریم

-.....!!!!!!!

-مسیرتون از همین طرفه؟

-...!!!؟؟؟

-باهاتون بیام؟

-...!

-خانوم بیام با هم بریم

-آقا اگه کارتون تموم شد می توند برید دیگه

-آها باشه ببخشید

-...

-ببخشید

رفت

....

خانوم ببخشید

قهوه تلخ رو خریدم

برگشتم

سر کوچه.... رو زمین افتاده بود چشای سبزش بسه بود

دقیقا مثل گربه هایی بود که یهو پریدن جلو  یه نفر و چششون سبزه و

فقط نگاه کرنو

دویدن و رفتن

....

میخوام مهرام مدیری رو ببینم

نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده جمعه 14 آبان 1389 ساعت 23:10

این فرحزادی ها خیلی خوش قیافن جدن!!
:))

! دوشنبه 17 آبان 1389 ساعت 14:17

خوب آخرشو نفهمیده باشم مشکل از منه یا نویسنده ؟

مسلما مشکل از من نیس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد