مخاطب میدونی چیه؟!

دلم گرفت...دو شبه دلم گرفته...گوشام دیگه نمی شنون از اون لحظه ی فریادت وقتی که سرم داد زدی:

" چرا خودتو گول میزنی؟باور کن که من دیگه دوست ندارم. چرا هر روز واه دوسات خالی میبندی که من عاشقتم؟ "

مخاطب من حس می کنم دلت جای دیگه است. از این خونه و آدماش خسته شدی.فقط به یکی امید داشتی که اونم بریدت. مخاطب من بهت حق میدم. حتی اگه از تصویب شدن قانونای جدید خوشحال باشی. دیگه نیازی به اجازه نداری.

هر دفعه به خودم میگفتم سرش شلوغه...اما اون شب فهمیدم که... نه من نفهمیدم...اول چشام فهمیدن بعد گوشام...فهمیدن که لعنتی نمی فهمی وقتی اون دوتا از هر چی تو می خوای دارن و تو نداری یعنی ازت بریدن دختر...!!یعنی دیگه مال من نیستی اون شب تا ساعت ها عربده می کشیدی سرم که لعنتی باز کن چشاتو که لعنتی باز کن چشاتو من دیگه نمی خوامت لعنتی باز کن چشاتو بفهم که وقتی قرار بعد از امتحاناتو می اندازم یه ماه دیگه و ماه دیگه رو می اندازم هر وقت وقت شد و یه موقع هایی خودم را می زنم به علی چپو می گم وسط این هفته و ... بعدا به روی خودم نمی آرم یعنی که برو گم شو لعنتی ینی تو دیگه برای من اون نمی شی

دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر

گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

می دونی مخاطب دی شب تو عربده می زدی و من زار صدات ان قدر پیچید که منم خواستم فریاد بزنم داد زدم :اما حتی یکی از اون دو تا هم نشنید چه برسه به تو.

مخاطب دیگه توقع هیچی ندارم. دیگه هیچی نمی خوام وقتی یکی از اون سه تا می گه هنوز لیاقتش رو ندارم. فقط می خوام که کاری به کارم نداشته باشی. بذار زندگیمو خودم به تنهایی به گند بکشم از پس این یکی خودم بر میام. دیشب داد کشیدی اون چشای لعنتیتو باز کن. چرا نمی فهمی وقتی که دیگه به حرفات گوش نمی دم وقتی به زور موقعی که حرف می زنی تحملت می کنم. وقتی کاراتو و حرفات برام بامزه و خنده دار نیست. هنوز نفهمیدی که دیگه از من نیستی. مخاطب از همه جا بریدم این حال تو رو همه خیلی وقت پیش داشتند. فقط تو بودی که مونده بودی (واقعا مونده بودی؟) اما مخاطب دی شب فریاد کشیدی که من قبل از همه ی اونا بی خیالت شدم.


مخاطب این جا هنوز نال منه و کسی  ازم نمی گیرتش همیشه می مونه

راستی مخاطب می خواستم اگه زنگ زدی باهات حرف نزنم اما تو حتی زنگم نزدی دیگه این جا نیستی خیلی وقته مخاطب

مخاطب اگه اینو سه روز پیش می نوشتم هنوز جرات داشتم به جای مخاطب بنویسم ***  اما اوروز نه و این به خاطر ***ی نکردن تو نیس به خاطر دختری نکردن منه

اجازه مخاطب می خوام گریه کنم . اجازه؟؟!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
طیبه سادات دوشنبه 15 شهریور 1389 ساعت 17:15 http://binakh.parsiblog.com

سارا من اصلا بلد نیستم حرف های قشنگ و امیدوار کننده و کوفت و زهر مار بزنم

فقط بلدم بگم وقتی پستتو خوندم برای اولین بار بعد شب قدر چشام خیس بود !

همین

و نه از ترحم . که از داشتن حس مشترک . از درک جایی که خیلی گنده و چند سال پیش برای اولین بار داغونم کرد .

تو سکوی گنده ای واستادی . بپر (یادته گفتم به اندازه پروانه شدن زیبایی . اگه فکر می کنی نیستی هم گوه خوردی . فقط بدجور گلی شدی . همین . می تونی )


این نیز بگذرد

farnaz چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 17:29

sara chi shode?:(

Blue جمعه 16 مهر 1389 ساعت 19:12

سارا جان کاش ما هم یه جایی متل این ، یه دلی مثله تو ، یه نیمچه جرات تو رو داشتیم ...کاش....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد